ادبیات و فرهنگ
دلم هوس غزل های گذشته را کرد . این را دیدم و اینجا آوردم . 35 سال پیش .
دل دیوانه ی من واله و دیوانه ی توست
عامی یکسره دردی کش پیمانه ی توست
خون دل می خورم از دوری ات ای سرو چمن
شمع من باش وجودم همه پروانه ی توست
خوش به آن طایر افسونگر فتانه ی عشق
لانه اش زان که در آن نرگس مستانه ی توست
سجده گه جای کف پای تو محراب ابروت
خون دل آب وضو قبله ی من خانه ی توست
رفت از دست غلامی نظری سوی من آر
تا بدانی دل ویران شده کاشانه ی توست
شیراز آبان 62
با اندکی ترمیم اینچنین است :
دل دیوانه ی من عاشق و دیوانه ی توست
سال ها رفت که دردی کش پیمانه ی توست
خار غم می خورم از دوری ات ای نخل بلند
شمع من باش وجودم همه پروانه ی توست
عشق با آنکه بلندای وجودش بال است
لانه اش در قفس نرگس مستانه ی توست
سجده گه جای کف پای تو محراب ابروت
خون دل آب وضو قبله ی من خانه ی توست
رفت از دست غلامی نظری سوی من آر
تا بدانی دل ویران شده کاشانه ی توست
شیراز آبان 62